سه بُعد وجود انسان
وجود انسان از سه بُعد « اعضاء و جوارح »، « ذهن و فکر » و « قلب و روح » تشکیل شده است. اعضاء و جوارح، بخشی از وجود انسان است که اعمال انسان از آن سرچشمه میگیرد. ذهن و فکر، بخشی از وجود انسان است که تفکرات و اندیشهها، تخیلات، توهمات و توجهات انسان در آن اتفاق میافتد و قلب و روح، بخشی از وجود انسان است که ادراکات، تمایلات، احساسات و خواستههای انسان در آن اتفاق میافتد.
هر یک از این سه بخش، ویژگیها و جایگاه مربوط به خود را دارند. اعضاء و جوارح یا بدن، ظاهر انسان است و توسط این بخش است که انسان امور این دنیا را انجام میدهد. هرچقدر انسان فکر کند یا احساس و ادراک کند در قالب این دنیا اتفاقی نمیافتد. تنها وقتی عمل میکند ظاهر میشود. این دنیا، دنیای ظاهر و دنیای عمل است. به عبارت دیگر قرارگرفتن انسان در این دنیا برای این است که روش رفتار خود در ارتباط با خود، با خدا و با دیگران را اصلاح کند تا کمال مرتبط با آنها را به دست آورد.
اعمالی که انسان انجام میدهد ابتدا توسط فکر مشخص شده و دستور داده میشود سپس توسط بدن پیاده میشود. بنابراین مرکز طراحی و مدیریت اعمال، فکر است. در فکر چند موضوع مهم اتفاق میافتد. یکی دانستن، دیگری توجه کردن و دیگر، استدلال و استنتاج (نتیجهگیری) کردن. تمام توهمات و خیالات که نوعی توجه هستند نیز در همین بخش اتفاق میافتد.
از آنجا که فکر، فاصله میان جسم و روح است انسان به هر چیز توجه کند قلب او به آن مشغول میشود و از آن تأثیر میپذیرد. بنابراین توجه و فکر، دریچه و سرآغاز تأثیر بر قلب است. به همین دلیل کنترل فکر به معنی کنترل توجهات آدمی، باعث کنترل قلب نیز میشود.
قلب یا جان انسان که همان روح انسان است اصل و حقیقت انسان میباشد. بنابراین هر اتفاقی که در وجود انسان میافتد خواه در عمل یا در فکر، جایگاه اولی و اصلی آن قلب یا روح است؛ چراکه اساساً انسان همان قلب و روح است و بدن وسیلهای است برای زندگی در عالمهای مختلف.
بنابراین، بدن، ذهن و قلب، ابعاد بیرونی تا درونی انسان هستند. یعنی بدن بخش ظاهری انسان است و قلب بخش باطن و درون انسان است و ذهن یا فکر، واسط میان بدن و قلب است. همچنین قلب مانند رهبر و مرکز اراده و فرماندهی وجود انسان است و فکر مانند مرکز بررسی کننده و دستور دهنده اجرای امور است و بدن بخش اجرا کننده میباشد.
در این کتاب برای این که مطالب به شکل سادهتری ارائه شوند عبارتهای « اعضاء و جوارح »، « بدن » و « عمل » معادل هم در نظر گـرفتـه شده، عبـارتهای « ذهن » و « فکر » معادل هم و عبارتهای « قلب »، « روح »، « جان » و « حقیقت انسان » نیز معادل هم در نظر گرفته شده است.
ارتباط ابعاد وجود انسان با یکدیگر
قلب، فکر و بدن به ترتیب بخشهای درونی تا بیرونی وجود انسان هستند. این سه بُعد از وجود انسان با یکدیگر ارتباط داشته و بر هم تأثیر میگذارند. از آنجا که فکر واسط میان قلب و بدن است بر هر دو بخش به طور مستقیم اثر دارد اما قلب بر روی فکر به طور مستقیم و بر عمل به واسطه فکر اثر میگذارد. عمل نیز مستقیماً بر فکر تأثیر گذاشته و با واسطة فکر، بر قلب اثر میگذارد. علاوه بر این، عمل انسان، جان و قلب او را نیز میتواند مستقیماً تحت تأثیر قرار دهد.
اتفاقاتی که در انسان میافتد به این ترتیب است که روح و حقیقت انسان وقتی چیزی را میخواهد با توجه به خواستهای که دارد، آن را اراده میکند و با توجه به ارادهای که میکند از طریق ذهن به بدن فرمان میدهد تا انجام شود. بنابراین هر آنچه انسان انجام میدهد ابتدا از جانش طلب و اراده شده، از طریق ذهن به مغز و پس از آن به بدن دستور داده شده و توسط بدن انجام میشود.
اثرگذاری این سه بخش بر یکدیگر به این شکل است که انسان به هر چیز که در قلب او جای دارد یا به آن محبت دارد فکر میکند. (این اتفاق تأثیر قلب بر فکر است)؛ انسان قبل از انجام هر کاری به آن فکر میکند و پس از فکر کردن به آن، آن کار را انجام میدهد. (تأثیر فکر بر عمل)؛ وقتی فرد عملی را انجام داد نظرش در مورد موضوعات مرتبط با آن عمل میتواند تغییر کند. (تأثیر عمل بر فکر)؛ فکر کردن به هر چیز میتواند باعث تغییر احساسات درونی انسان نسبت به آن چیز شود. (تأثیر فکر بر قلب)؛ همچنین اعمال خوب یا بد، قلب انسان را تحت تأثیر قرار داده و درون انسان را نورانی یا ظلمانی میکنند. (تأثیر عمل بر قلب)
از آنجا که هر عملی که انسان انجام میدهد باید از ذهن و فکرش دستور بگیرد عمل انسان فقط از فکرش تأثیر میپذیرد و به طور مستقیم از قلب تأثیر نمیپذیرد.
به عنوان مثال:
تأثیر قلب بر فکر: وقتی انسان به کسی محبت دارد به او فکر میکند. کسی که مهربان است به روشهای مهربانی کردن به دیگران فکر میکند.
تأثیر فکر بر قلب: وقتی انسان به بزرگی و کمالات ائمه(ع) فکر میکند به آنها علاقهمند میشود. زمانی که انسان به خدمات بزرگان فکر میکند محبتاش نسبت به آنها بیشتر میشود.
تأثیر فکر بر عمل: وقتی انسان به روش انجام کاری فکر میکند به آن روش انجامش میدهد. زمانی که انسان متوجه میشود نماز شب چه مزایایی دارد اقدام به خواندن نماز شب میکند.
تأثیر عمل بر فکر: وقتی انسان کاری را انجام میدهد به روش انجام بهتر آن کار فکر میکند.
تأثیر عمل بر قلب: وقتی انسان نماز شب میخواند حس معنوی به او دست میدهد. زمانی که انسان گناه میکند احساس کدورت و ظلمت میکند.