عجب یکی از عیبهای اخلاقی و شخصیتی
عُجب به معنی خودبینی است و از آنجا که تمام عیبهای انسان از توجه به خودیت خود و عدم توجه به خدا سرچشمه میگیرند، سرسلسله و اصل همه عیبها عُجب است. بنابراین سه رذیله حرص، تکبر و حسد از این رذیله سرچشمه میگیرند و از آنجا که این سه رذیله سرسلسله همه عیبها هستند عجب، مادر و سرمنشأ تمام عیبهای وجود انسان است.
وقتی عجب از وجود انسان پاک شود، جایگزین آن توجه و اعتماد به خدا، توحید و حضور قلب در محضر خدا و الهی شدن انسان میشود؛ چراکه در این صورت فرد از خودیت خارج شده و الهی میشود.
بین تکبر و عجب تفاوت اساسی وجود دارد. تکبر خود برتر بینی نسبت به دیگران است پس اگر دیگری وجود نداشته باشد تکبر او تحریک نمیشود؛ اما عجب خود برتر بینی بدون توجه به دیگران است یعنی فرد خودش تنها هم که باشد احساس بالا و عالی بودن داشته و توجه ویژه و خاصی به خود دارد بدون مقایسه خود با دیگری. مثلا پیش خود اینطور فکر میکند که منی که این علم را دارم یا این موقعیت اجتماعی را دارم یا این زیبایی را دارم چقدر فوق العاده هستم؛ با این حالت اگر کسی شأنی که او برای خود قایل است رعایت نکند یا اگر احساس کند در زندگی به آنچه که در شأن اوست نرسیده، به او برمیخورد و ناراحت یا برانگیخته میشود چرا که احساس میکند مقام او مورد بیاحترامی قرار گرفته است.
از آنجا که سه رذیله حرص، تکبر و حسد از عُجب سرچشمه میگیرند با از بین رفتن این سه رذیله، خصلت عُجب در وجود انسان کم میشود. بنابراین مراحل ابتدایی از بین رفتن عجب با از بین رفتن این سه رذیله اتفاق میافتد.
روش از بین بردن عُجب
برای اینکه فرد بتواند عُجب خود را از بین ببرد ابتدا باید بفهمد که اصل و حقیقت او چیزی غیر از این بدن و خواستههای آن است و سعی کند آن را بپذیرد. این موضوع با شناخت حقیقت خود و پاک شدن از ظلمتها اتفاق میافتد. یعنی نه تنها باید حقیقت خود و تفاوت آن با بدن خود را بشناسد و بداند که حقیقت او از خداست بلکه با خـودسازیهـایی که در مراحل قبل انجام داده و تعلقات او نسبت به بدنش کم شده میتواند به این درک برسد که حقیقت او خود الهی اوست نه خود ظلمانی او.
برای از بین بردن عجب در مراحل ابتدایی باید با توجه نکردن به این خصلت از کنار آن گذشت. یعنی وقتی حس عجب به انسان دست دهد، با توجه نکردن به خودیت خود و توجه به ذکر و یا امور مباح دیگر از رودررو شدن با آن باید خودداری کرد؛ چراکه توجه به عجب هرچند برای مبارزه با آن باشد در مراحل اولیه باعث قویتر شدن این خصلت شده و اصل آن را افزایش میدهد. علاوه بر این در مراحل قبل با از بین بردن عیبهای اخلاقی حرص، تکبر و حسد، به مقدار قابل توجهی رذیله عُجب در درون فرد کم شده و در این مرحله، آماده از بین رفتن کامل عُجب شده است.
برای اینکه فرد بتواند این رذیله را به طور کامل از بین ببرد ابتدا باید آن را شناخته و بداند در چه شرایطی حالت عجب به او دست میدهد. پنج خصوصیتِ برخوردن امور به فرد، افتخار به خود، خوشحالی زیاد هنگام تعریف از او، ناراحتی بسیار هنگام بیتوجهی دیگران به او و به حساب نیاوردن دیگران، مشخصات عملی عُجب هستند. بنابراین فرد با دقت در حالات و اعمال خود میتواند عُجب و رد پای آن را شناسایی کرده و تشخیص دهد که در چه مواقعی حالت عُجب و خودبینی به او دست میدهد.
پس از مراقبت از خود و شناسایی این حالات در رفتار خود، در هر کدام از این پنج اتفاق، فرد باید در درونش برخلاف اقتضائات این رذیله عمل کند تا عجب را در قلب خود کم کند. یعنی وقتی حالت افتخار به نیکیها یا خوشحالی از تعریف دیگران به او دست داد خود را مورد سرزنش قرار داده و به خود یادآوری کند که تمام نیکیها از جانب خداست و تمام بدیها از جانب خود ظلمانی انسان است و هرگاه حالت برخوردن یا ناراحتی بر اثر بیتوجهی دیگران به او دست داد به خود یادآور شود که او چیزی از خودش ندارد و هر چه برای اوست از خداست بنابراین نباید ناراحت شود. همچنین چنانچه دیگران را به حساب نیاورد خود را مورد سرزنش قرار دهد که به چه چیزِ خود مینازد که بخواهد دیگران را حقیر بداند.
پس از اینکه در مواقع مختلفی که این حالات به فرد دست می دهد این تذکرات را به خود داده و احساس کرد که دلیلی برای داشتن عُجب وجود ندارد، در رفتارهای ظاهری خود نیز باید برخلاف اقتضائات آنها عمل کند. مثلاً چنانچه بر اثر عجب از کسی ناراحت یا عصبانی شد در رفتار خود عملی در جهت آزار، تخریب یا برخورد بد با آن فرد انجام ندهد بلکه به او محبت کرده و با مهربانی رفتار کند.
مبارزه با عجب در مراتب بالای از مبارزه با نفس است. کسی که به این مرحله نرسیده باشد ممکن است برای افتخار کردن به کارهای خود یا هر یک از آن حالات پنج گانه، توضیحات منطقی داشته باشد اما چنانچه به عمقی برسد که بخواهد خودیت خود را کنار بگذارد متوجه میشود که این گونه حالات از نفس او سرچشمه گرفته و حالاتی ظلمانی هستند.
مثلاً اگر کسی در مراحل قبل به نماز شب خواندن خود افتخار کند موجب قویتر شدن او در خواندن نماز شب میشود اما در این مرحله افتخار به نماز شب برای او مانع از خواندن نماز شب یا رسیدن به معنویت آن میشود؛ چراکه یکی از اموری که نورانیت و ثواب اعمال را از بین میبرد عُجب است. نماز شب برای مثال بیان شد تا معلوم شود فرد باحالات مختلف خود چگونه باید رفتار کند تا با شناخت ردپای شیطان در کارهای خود، هرچند کارهای خوب، اقدام به از بین بردن ظلمت عُجب نماید.
چنانچه دقت شود در از بین بردن عُجب، فرد باید به این علم برسد و به خود یادآوری کند که هرچه کمال در اوست از خداست و تمام ظلمتها و عیبها، از خود او و محدودیتهای وجود او هستند. بنابراین چیزی برای برتریجویی او وجود ندارد چراکه همه برتریها ازآنِ خداست. بنابراین، نگرش توحیدی فرد جهت شناخت خودِ الهی و ارتباط میان خود و خدا، برای خروج از خودِ ظلمانی و عُجب، بسیار مهم و اساسی است. در قدمهای قبل این نوع شناخت قرار داده شده است.
پس از آنکه فرد با اقدامات بیان شده برای از بین بردن عجب تلاش کرد برای اینکه این رذیله را بهتر و کاملتر از بین ببرد باید وقتی به آن مبتلا شد با استغفار، توبیخ و تشریح به خود و تضرع در محضر خدا و ائمه (ع)، این ظلمت را حتی در لایههای پنهانی قلب خود به طور کامل از بین ببرد تا به نورانیتی برسد که بر اثر آن، لذت ارتباط با خدا را احساس کند.