موانع رشد و کمال انسان
برای اینکه انسان، الهی شود باید موانع رشد و کمال خود را از بین ببرد. عیبهای انسان نقاط ضعف او بوده و همان محدودیتها و قیدهای وجود او هستند. چهارچوب وجود انسان محدودیتهای وجود اوست و انسان فقط در حیطه چهارچوب وجود خود میتواند عمل کند؛ در نتیجه انسان به محدودیتهای وجودش منتهی شده و در آنها توقف میکند. بنابراین محدودیتها و قیدهای انسان همان نقاط ضعف و حقارتهای وجود او هستند.[1]
از طرف دیگر، هرچه انسان وسیعتر عمل کند وجود او توسعه یافتهتر بوده و دارای اندازه بیشتری از هستی و کمالات است. به عنوان مثال کسی که شجاعت ندارد، وجودش محدود به ترسی است که هرگاه موضوعی پیش میآید که باید از خود جرأت نشان دهد، نمیتواند و با ترس از آن خودداری میکند. پس کسی که شجاعت دارد وجودش وسیعتر بوده و محدودیتاش کمتر است.
در نتیجه محدودیت انسان همان نقصها و عیبهای او هستند و چنانچه محدودیتها و قیدهای انسان از بین بروند وجود انسان توسعه یافته و به تکامل میرسد. بنابراین کمالات انسان ریشه در هستی دارند و عیبهای انسان، از اسارت به محدودیتهای نفسانی و ظلمانی سرچشمه میگیرند و از ضعف و قیدهای فرد است نه از هستی و توسعه وجودی او. پس کمالات انسان، باعث آزادی و آزادگی میشوند نه اسارت و ضعف. همچنین اسارت در تمایلات ظلمانی، باعث حقارت و انحطاط فرد میگردند.
همانطور که ائمه(ع) میفرمایند، سه خصلت حرص، تکبر و حسد رذیلههایی هستند که تمام عیبهای دیگر انسان از آنها سرچشمه میگیرند. یعنی این سه رذیله ریشه همه عیبهای انسان هستند.
امام صادق(ع) میفرمایند « ریشههای کفر سه چیز است؛ حرص، تکبر و حسد. اما حرص در داستان آدم(ع) است وقتی از خوردن آن درخت نهی شد و حرص او را برانگیخت که از آن بخورد. اما تکبر در داستان شیطان است که وقتی مأمور به سجده آدم شد سرپیچی کرد. اما حسد در داستان دو پسر آدم (هابیل و قابیل) است وقتی یکی دیگری را کشت. »[3]
بنابراین محدودیتهای ظلمانی انسان و همه عیبهای وجود او با خصلتهای حرص، تکبر و حسد، ظاهر شده است. به عبارت دیگر ریشههای کفر، این سه رذیله هستند. کفر به معنی پوشاندن است و ریشههای کفر اموری هستند که الهی بودن انسان را در حجاب و ظلمت قرار داده و میپوشانند. چنانچه این عیبها در انسان مستقر شوند و وجود انسان را تحت تصرف خود درآورند میتوانند انسان را به کفر و انکار خدا هم برسانند.
این احادیث[4] محبتهای غیر الهی انسان را نیز نشأت گرفته از رذایل اخلاق بیان میکنند. از آنجا که حیطه شخصیت و وجود انسان با فضائل و رذایل اخلاق او تعریف می شود فضائل و رذایل اخلاق برای قلب انسان محدوده و مانند ظرفی است که محبتها این ظرف را پر کرده است.
همچنین معلوم میشود که بین اخلاقیات و محبتهای انسان ارتباط وجود دارد یعنی قلبی که پُر از فضائل اخلاق است از محبتهای الهی پُر میشود و قلبی که از رذایل اخلاق انباشته شده، از محبتهای غیر الهی پُر میگردد.
از آنجا که قلب انسان حقیقت انسان است چنانچه انسان دارای فضائل اخلاق و محبتهای الهی شود، الهی شده است و چنانچه دارای رذایل اخلاق و محبتهای غیر الهی شود، ظلمانی میشود.
دلیل اینکه کفر در انسان به وجود میآید این است که انسان خدا را در نظر نگرفته و به جای آن خود را مشاهده میکند و خودیت خود را محور اتفاقاتی که در درون و برون او میافتد میداند. بنابراین عُجب و خودبینی ریشه و اصل همه عیبها در وجود انسان است؛ چراکه این خودیت در مقابل الهی بودن قرار دارد و از این خودیت، تمام رذایل اخلاق و محبتهای غیر الهی انسان سرچشمه میگیرند.
بنابراین همه موانع رشد و کمال انسان عیبهای حرص، تکبر، حسد، عُجب و محبتهای غیر الهی هستند. چنانچه این مفاهیم به درستی شناخته شوند و روش از بین بردن آنها مشخص شود، روش رشد و کمال انسان مشخص میشود. بر همین اساس در ادامه، رذایل حرص، تکبر، حسد و عُجب تعریف شده و موضوع محبت نیز جهت تشخیص محبتهای غیر الهی، مورد بررسی قرار میگیرد و در بخشهای بعد کتاب روش از بین بردن و اصلاح آنها نیز بیان میشود.